روزی اگر در آیینهات کسی را ندیدی به من بازگرد روزی اگر به سایهات دست کشیدی و خراشیدی به من بازگرد آنجا که قلهای را دیدی که میگریزد آنجا که دشت گیاهاناش را رو به قلبِ زمین میرویانَد گویی که هر گناه، جبرانِ رنجِ نابرابری باشد آنجا که انگشتانات از لای انگشتانات فرومیریختند آنجا که ساعتِ شنی برنگشت به من بازگردد زیرا که فراموش میکنیم زیرا که عشق پلهای بیشماری میسازد زیرا که باید باید یکبهیک آنچه را که بُردهایم بازگردانیم انسان از ترسِ
اشتراک گذاری در تلگرام
ماجرا از این قرار است: شاید به خاطرِ خاطرهبازی باشد، یا میلِ مرموزِ گذشتهورزی و نوعی گرایش به جستوجوی زمانِ ازدسترفته؛ و شاید و بیشتر شاید به دلیلِ ددگیهایی که انبوهِ امکاناتِ مجازی در چشموچالِمان فرومیکند؛ که پنجرهی امنمان در جایی چون وبلاگها و ایمیلها، حالِ بهتری برایام میسازد؛ یکجور دلگرمیِ دلچسب؛ با رنگ و بوی آن خوراکیهای عید، در گنجهی "مادرجون"، که تا از راه میرسیدیم یکییکی و با شوقِ بسیار، بیرونشان میآورد.
اشتراک گذاری در تلگرام
برای میلاد یکی کودک» که منام . پیش از آنکه آخرین نفس را برآرم پیش از آنکه پرده فروافتد پیش از پژمردن آخرین گل بر آنام که زندگی کنم بر آنام که عشق بورزم بر آنام که باشم در این جهانِ ظلمانی در این روزگارِ سرشار از فجایع در این دنیای پر از کینه نزد کسانی که نیازمند مناند کسانی که نیازمند ایشانام کسانی که ستایش انگیزند تا دریابم شگفتی کنم بازشناسم کهام که میتوانم باشم که میخواهم باشم تا روزها بیثمر نماند ساعتها جان یابد و لحظهها گرانبار شود
اشتراک گذاری در تلگرام
یادمان باشد انتقام یعنی جنگ و در جنگ، خشک و تر با هم میسوزند. دریغ که یادمان میرود دو چیز نهایت ندارد: گستردگیِ کیهان وَ بلاهتِ آدمی» آیا هر آن تلخی که رخ میدهد چیزی جز خطای انسانیست؟ +++ آریا صدیقی تهران - دیماهِ دردمندِ ۱۳۹۸
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت